بایکوت ، داستان ، سعید تغابنی

baykot2

پاشم از اتاقم برم بیرون و به مادرم بگم با یکی از خواستگارهام موافقت می‌کنم که همین جمعه بیان به خواستگاری‌. آره بهتره. ولی یادم باشه اون قد متوسطه رو بگم بیاد؛ قد بلنده رو می‌خوام چی¬کار؟ من که همیشه زندگیم متوسط بوده؛ درسم، مشقم، قدم، همه چی‌ام؛ حتی قد پدرم، مادرم. تنها چیز که معلوم نشده اونم آواز خوندنمه، که هنوز عمومی نشده. واسه همین‌ حوصله ندارم ادامه‌¬ش بدم.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *