دختری که خدا را دید ، هنریک کوماتسو، شهلا جمال پور

- "«خدا» مثل رنگ روز است." "ما نمی‌توانیم آن را ببینیم؛       - "I do not know", she said, "it depends on the time of the day".  - "Then what is the color of the day?" Aletheia did not know the answer, for the day did not have a color, but it also bore all the colors.  - "God is like the color of the day",said her grandmother, "We cannot see it, but because of it we      اما به سبب آن ما هر چیزی را در اطراف‌مان می‌بینیم، زیرا «خدا» هر جا هست، هر چیزی را به ما نشان می‌دهد. «آلتیا» درک کرد: «خدا» نور بود. نه نور خورشید، اما نور روح و نور قلب. شب  فرا رسید و زمانی که او به آسمان صاف چشم دوخت «آلتیا» «خدا» را در هر یک از ستارگان چشمک‌زن دید...
دختری که خدا را دید

– “«خدا» مثل رنگ روز است.” “ما نمی‌توانیم آن را ببینیم؛

اما به سبب آن ما هر چیزی را در اطراف‌مان می‌بینیم، زیرا «خدا» هر جا هست، هر چیزی را به ما نشان می‌دهد.

«آلتیا» درک کرد: «خدا» نور بود. نه نور خورشید، اما نور روح و نور قلب.

شب  فرا رسید و زمانی که او به آسمان صاف چشم دوخت «آلتیا» «خدا» را در هر یک از ستارگان چشمک‌زن دید… .

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *