بگو یک ، نوشته ی مجید دانش آراسته (مجموعه داستان)

مجید دانش آراسته
مجید دانش آراسته

سرش را تکان داد و گفت: امتحانش خیلی راحت است. با یک کلمه می­شود فهمید. وقتی دید با تعجب نگاهش می­کنم، گفت: می­خواهی بفهمی؟ از یکی پرسید: بگو یک. او از ته حلق گفت: یک. راست می­گفت. افغانی بودند. به من گفت: باید
آن­ها را به اردوگاه ببری. اردوگاه تا این­جا پنجاه کیلومتر فاصله داشت.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *